دو مثال از استاد وکیلی در تبیین وحدت در کثرت
هر وحدت و کثرتی چنین نیست که با هم متضاد بوده و جمع نگردند(برای اثبات این مدعا دو مثال تقدیم می گردد):
مثال اول: یک سیب را در نظر بگیرید. این سیب یک چیز است و واحد است، در عین حال هم سیب است و هم مخلوق است و هم ممکن الوجود است و هم حادث و هم جسم و هم سرخ و هم شیرین و هم …
ممکن است بفرمائید که شیرینی آن از جهتی است غیر از سرخی آن و غیر از سیب بودن و واقعاً این مفاهیم در خارج مصداقی جدای از هم دارند و وحدت حقیقی ندارند و فقط کثرت است ولی آیا میتوانید بفرمائید مخلوق بودن آن هم جدای از سیب بودن آن است؟ آیا میشود جنبهای از آن را فرض کرد که از مخلوقیت جدا باشد و نعوذ بالله مخلوق نباشد؟
با دقت میبینیم که این سیب از همان جهت که سیب است از همان جهت هم مخلوق و حادث و محتاج به خالق است.
سوال اینجاست که بالاخره یک چیز است یا دو چیز؟
اگر بفرمائید دو چیز است لازم میآید سیب بودن از مخلوق بودن جدا شود که محال است و اگر بفرمائید یک چیز است باید بپذیرید که نوعی از یک و واحد وجود دارد که با نوعی از کثرت جمع میشود.
البته نسبت خالق و مخلوق این طور نیست ولی این مثال برای آشنائی با انواع وحدت و کثرت خوب است.
مثال دوم: خود شما بدون هیچ شکی یک نفر بیشتر نیستید و واحدید و در عین اینکه به وحدت خود باور دارید ولی میبینید در درون خود کثرتی فراوان دارید: افکار گوناگون و حالات و صفات مختلف چون امید و آرزو و خوف و محبت و گرسنگی و تشنگی و … و قوای مختلف چون سامعه و باصره و حافظه و …
سؤال اینجاست که شما بالاخره یکی هستید یا چند تا و آیا این صفات و قوا از شما بیرونند یا نه؟
اگر بفرمائید یکی نیستم که انکار بدیهی فرمودهاید و اگر بفرمائید هیچ کثرتی ندارم باز هم با وجدان خود مبارزه نمودهاید و مجبورید بپذیرید که کثرتی در درون شما هست که وحدتی به وسیله نفس شما بر آن حاکم است که به اعتبار آن وحدت همه این کثرت با هم یکی میشود ولی این وحدت وحدتی نیست که کثرت را نفی کرده و کنار بزند بلکه کثرت را در خود هضم کرده و جا میدهد، وحدتی است که با سعه و ظرفیتش با همه این کثرات هست. شما با همه قوا و حالات نفس خود همراهی اید و عین همه اید و حافظ همه و در عین حال از همه برتر و عالیتر. نه کثرت آنها به وحدت شما ضربه میزند و نه وحدت شما مانع کثرت آنهاست ونه آن کثرت از مرز شما بیرون میرود و برای خود وراء شما استقلالی میسازد.
این هم نوعی وحدت در کثرت است که در موجودات مجرد و فرامکان وجود دارد که خیالبافی و فریب هم نیست و این وحدت شبیه وحدت خداوند جل جلاله است که به نص متون دینی با همه موجودات است و در همه موجودات و محیط به همه چیز و در عین حال از همه برتر و بالاتر و چون همه را در خود جا داده و محیط است میتوان گفت پس در عالم فقط یک چیز است که اوست جل و علا چون چیزی بیرون او نیست و چون نظر به آنچه در حیطه اوست بنمائیم میبینیم مخلوقات فراوانی دارد که هر یک در جای خود و رتبه خود هستند و کثرتشان هم امری هیچ و پوچ نیست و برای خود واقعیت و نفس الامری دارد گرچه این کثرت استقلال ندارد که اگر استقلال داشت از حیطه آن خدای واحد بیرون می رفت و با انّه بکل شیء محیط نمیساخت.