شهید ثانی و وحدت وجود
شخصیّت بعدی، شهید ثانی است که جزء فقهای خمسۀ ماست و جزء کسانی است که عارف بهتمام معنا و وحدت وجودی بسیار غلیظی است. متأسّفانه آثار فقهی ایشان مانع شده از اینکه انسان ایشان را درست بشناسد.
ایشان جملهای دارد که برای شناخت شخصیّت ایشان کافی است. ایشان در منیۀ المرید فی آداب المفید و المستفید که در آداب متعلّمین است، در آخر کتاب، وقتی مراتب علوم را بیان میکند، همۀ علوم را مقدّمه میداند برای فهم قرآن. سپس میگوید فهم قرآن نیز مراتبی دارد؛ بعضی از آن مقدّمه است برای بعضی دیگر. میگوید که نهایت فهم یک طلبه این است که باطن قرآن را بفهمد. سپس میگوید: «اگر خواستی باطن قرآن را بفهمی، و به نهایت و هدف علوم برسی، برو به سراغ کتاب تأویلات ملّا عبدالرّزاق کاشانی.»[1]
اگر به کتب تراجم و کتابشناسی مراجعه کنیم و یا در لوح فشردۀ جامع التّفاسیر، تفسیر محییالدّین را در بخش کتابشناسی نگاه کنیم، این کتاب تأویلات ملّا عبدالرّزاق است و تمام نسخههای خطی آن هم به اسم ملّا عبدالرّزاق است و همۀ کسانی که در طول تاریخ از ملّا عبدالرّزاق مطلب نقل میکنند، عبارات همین کتاب را میآورند؛ کتابی است که اصلاً اینقدر به آرای محییالدّین شبیه است که امروزه در بیروت به اشتباه به اسم تفسیر محییالدّین چاپ شده است و تمام آن از اول تا آخر بر اساس وحدت وجود است و پر است از تأویلات عرفانی بسیار غلیظ. شهید ثانی میگوید که نهایت سیر یک طلبه، فهمیدن کتاب تأویلات ملّا عبدالرّزاق است که آن می شود غایت ادبیّات، فقه، اصول، منطق و کلام؛ همۀ اینها با همدیگر. این نشاندهندۀ جایگاه ایشان است. در منیۀ المرید عبارات دیگری نیز در این رابطه دارد که بدان نمیپردازیم.
مجلسی دوم نیز که قریبالعهد است به شهید، در بعضی از عبارات خود، میگوید که شهید، خود از صوفیّه بود و اهل معرفت و عرفان[2].
[1]. شهید نیز در میان ارباب تراجم به صوفی مشهور است. عبارات وی در منیة المرید چنین است:
«فإذا فرغ من ذلک کله شرع فی تفسیر الکتاب العزیز بأسره، فکل هذه العلوم له مقدمة، وإذا وفق له، فلا یقتصر على ما استخرجه المفسرون بأنظارهم فیه، بل یکثر من التفکر فی معانیه، ویصفی نفسه للتطلع على خوافیه، ویبتهل إلى الله تعالى فی أن یمنحه من لدنه فهم کتابه وأسرار خطابه، فحینئذ یظهر علیه من الحقائق ما لم یصل إلیه غیره من المفسرین، لان الکتاب العزیز بحر لجی فی قعره درر وفی ظاهره خیر، والناس فی التقاط فرره، والاطلاع على بعض حقائقه على مراتب حسب ما تبلغه قوتهم ویفتح الله به علیهم، ومن ثم نرى التفاسیر مختلفة حسب اختلاف أهلها فیما یغلب علیهم من العلم: فمنها ما یغلب علیه العربیة کالکشاف للزمخشری، ومنها ما یغلب علیه الحکمة والبرهان الکلامی کمفاتح [ أو: مفاتیح ] الغیب للرازی، ومنها ما یغلب علیه القصص کتفسیر الثعلبی، ومنها ما یسلط على تأویل الحقائق دون تفسیر الظاهر کتأویل عبد الرزاق القاشی..إلى غیر ذلک من المظاهر. ومن المشهور ما روی من: أن للقرآن تفسیرا وتأویلا وحقائق ودقائق، وأن له ظهرا وبطنا وحدا ومطلعا. ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء، والله ذو الفضل العظیم فإذا فرغ من ذلک وأراد الترقی وتکمیل النفس، فلیطالع کتب الحکمة من الطبعی والریاضی والحکمة والعملیة والمشتملة على تهذیب الاخلاق فی النفس وما خرج عنها من ضرورات دار الفناء، ثم ینتقل بعده إلى العلوم الحقیقیة والفنون الحقیة، فإنها لباب هذه العلوم ونتیجة کل معلوم، وبها یصل إلى درجة المقربین ویحصل على مقاعد الواصلین، أوصلنا الله وإیاکم إلى ذلک الجناب إنه کریم وهاب. » منیه المرید،ص388 و 389