وحدت وجود

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

چه کسانی حق اظهار نظر در معارف دارند؟

نکتۀ اول این است که در این مباحث کسانی را که می‌خواهیم به‌عنوان علمای شیعه و صاحب‌نظر از آن‌ها نام ببریم، براساس یک اصل عقلایی که رجوع به متخصّص  باشد، باید افراد متخصّصی باشند. متخصّص  بودن در این مسأله، لااقل دو حوزه را در بر می‌گیرد؛ اولاً باید متخصّص  باشند در فهم کتاب و سنت، و ثانیاً باید متخصّص  باشند در فلسفه و عرفان. اگر کسی در فلسفه و عرفان متخصّص  بود، ولی در کتاب و سنت متخصّص  نبود، طبیعتاً اظهار نظرش در این مباحث دارای اعتبار نیست و اگر کسی در فهم کتاب و سنت متخصّص - یعنی مجتهد- بود، اما در فلسفه و عرفان متخصّص نبود، طبیعتاً نظر او قابل اعتماد نیست. به اصطلاح علم فقه می‌گوییم مجتهد نظرش فقط در تشخیص حکم معتبر است که در آن زمینه تخصّص دارد، ولی در تشخیص موضوع نظرش اعتبار ندارد. حال، این مسأله که فلسفه چیز خوبی است یا چیز بدی است، وحدت وجود درست است یا غلط‌، یک مسألۀ فقهی نیست. این تشخیص موضوع است؛ در تشخیص موضوع نظر مجتهد مطلقاً دارای اعتبار نیست.

 یکی از اشتباهاتی که در برخی از فضاهای حوزوی پیش آمده، این است که مثلاً می‌گویند ما از فلان آقا تقلید می‌کنیم و فلان آقا به حسب فرض فلسفه خواندن را حرام می‌داند و لذا ما فلسفه نمی‌خوانیم؛ با این که این سخن از جهت فقهی اصلاً  قابل قبول نیست. مرجع تقلید می‌تواند به‌عنوان مثال، دایرۀ کفر را مشخص کند. این یک مسألۀ فقهی است که: «الکافر من هو؟ یا ما هو الکفر؟» یا مثلاً می‌تواند توضیح دهد که ملاک این‌که انکار ضروری منجر به کفر می‌شود یا نه، این است که انکار ضروری، مثلاً طریقیّت دارد یا موضوعیّت؛ این بحثٌ اصولیٌ و بحثٌ فقهیٌّ. امّا مثلاً این‌که به‌عنوان مثال، انکار معاد جسمانی عنصری، این مصداق انکار ضروری است یا نیست، یا این‌که مثلاً قول به وحدت وجود انکار ضروری است یا انکار ضروری نیست، این از دایرۀ تخصّص یک فقیه بما هو فقیه خارج است و این شأن فقیه نیست.

 در این مسأله انسان باید به متخصّص خودش مراجعه کند؛ یعنی باید به کسی مراجعه کند که مسألۀ وحدت وجود را فهمیده، آیات و روایات توحیدی را نیز مفصلاً بررسی کرده، و بعد بین این دو موازنه برقرار کرده و مقایسه کرده و نتیجۀً گفته که حالا این با آیات و روایات سازگار است یا سازگار نیست و اگر سازگار نیست، آیا انکار ضروری است یا این‌که نه، انکار یک مسألۀ غیرضروری است..

لذا در این بحث که می‌گوییم فلسفه و عرفان از منظر دانشمندان شیعه، خودبه‌خود در درونش یک تخصیص نهفته است؛ یا به تعبیری شاید یک تخصص خوابیده است و یعنی از منظر دانشمندان شیعه که هم در فقه و اصول مجتهدند و هم در حکمت و عرفان، و الّا کسانی که در حکمت و عرفان مجتهد نیستند، به حسب موازین عقلی، مجاز به اظهار نظر در این مسایل نیستند و اگر اظهار نظری هم فرمودند و امر برای ایشان مشتبه شد و در قضایایی اظهار نظری ‌کردند، از دیدگاه مبانی فقهی، نظرشان دارای اعتبار نیست، چون تشخیص موضع و تشخیص موضوع بر عهدة مجتهد نیست.

استاد شیخ محمدحسن وکیلی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۰۰
گروه نویسندگان ؛

مسأله وحدت وجود در گفتگوی امام صادق علیه السلام‏ با جابر بن حیان:

امام جعفر صادق گفت: بلى اى جابر این را من گفتم و عقیده ‏ام چنین است.

جابر سؤال کرد: تو که می گوئى: خدا در همه جا هست ناگزیر باید تصدیق کنى که خدا در همه چیز نیز هست!

امام جعفر صادق جواب مثبت داد.

جابر گفت: در این صورت گفته آنهائى که مى‏گویند: خالق و مخلوق یکى است بایستى صحیح باشد. چون وقتى قائل بشویم که خداوند در همه چیز هست باید تصدیق کنیم که هر چیز و لو سنگ و آب و گیاه خداست.

امام جعفر صادق گفت: این طور نیست و تو اشتباه مى‏کنى و خدا در سنگ و آب و گیاه هست، ولى سنگ و آب و گیاه خدا نیست، همان طور که روغن در چراغ هست ولى چراغ روغن نمى‏باشد.

خداوند در هر چیز هست اما براى این که آن چیز اولًا به وجود آید و ثانیاً به زندگى جمادى یا گیاهى یا حیوانى ادامه بدهد و باقى بماند و از بین نرود.

مایه روشنائى چراغ یعنى بقاى آن روغن و فتیله است، اما چراغ، روغن و فتیله نیست.

روغن و فتیله براى خلق کردن شعله در چراغ است، و چراغ نمى‏تواند دعوى کند که چون روغن و فتیله در او مى‏باشد پس او روغن و فتیله است، و محال مى‏باشد که مخلوق که از طرف خالق به وجود آمده بتواند خالق بشود. و تمام کسانى که در گذشته عقیده به وحدت خالق و مخلوق داشتند، فریب شکل ظاهرى استدلال خود را مى‏خوردند. آنها مى‏گفتند که چون خالق در هر چه در این جهان وجود دارد هست پس هر چه در این جهان وجود دارد خداست.

اگر این عقیده صحیح مى‏بود بایستى هر یک از موجودات این جهان داراى قدرت خدائى باشند چون خدا هستند. اما در سراسر جهان یک موجود نیست که داراى قدرت خدائى باشد.

آیا هیچ یک از کسانى که این عقیده را داشتند توانستند حتّى یک سنگریزه را به وجود بیاورند؟!

زیرا لازمه وحدت خالق و مخلوق این است که انسان هم خدا باشد، و لازمه خدائى انسان این است که بتواند کارهائى را که خداوند مى‏کند به انجام برساند و با یک «کُنْ» یک جهان بیافریند و از یک قطره یک انسان به وجود بیاورد.

آیا هیچ یک از کسانى که عقیده به وحدت خالق و مخلوق دارند و در نتیجه خود را خدا مى‏دانند تا امروز توانسته‏اند کارى بکنند که آشکار شود داراى صفات خدائى هستند؟!

وقتى به آنها گفته مى‏شود: شما که خود را خدا مى‏دانید یکى از کارهاى خدا را بکنید تا اینکه ما یقین حاصل نمائیم که خدا هستید، می گویند که ما خدا هستیم اما اطّلاع نداریم که خدا مى‏باشیم.

و آیا این حرف بدون منطق را که به گفته کودکان شبیه است مى‏توان پذیرفت؟![۱]

تا مى‏رسد به اینجا که حضرت مى‏فرماید: اى جابر! چون در حکمت چه در زمان یونانیان چه امروز، اصل این است که: هیچ چیز از بین نمى‏رود و فقطّ تغییر شکل مى‏دهد. پس آدمى هم از بین نمى‏رود و بعد از مرگ تغییر شکل مى‏دهد، و اندیشه‏ اش هم مانند او متغیّر می گردد و بدون تردید به شکل دیگر باقى مى‏ماند آنچه از عوامل و صفات معنوى انسان بعد از مرگش باقى می ماند روح است.[۲]

پی نوشت:

[۱] مغز متفکر جهان شیعه ص ۵۱۵ – ۵۱۷

[۲] همان ، ص ۵۱۸

امام شناسی، ج۱۸، ص۱۳۰-۱۳۱

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۰۶
گروه نویسندگان ؛

با عرض پوزش از دوستان برای مدتی به مسافرتی کوتاه میروم

اما به یاری خدا زود باز میگردم...

التماس دعا

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۳۸
گروه نویسندگان ؛