وحدت وجود

۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

به نظر می رسد کلید اصلی حل معمای نظریه وحدت وجود را باید در مسأله تجلی و ظهور جست. مسئله تجلی و ظهور از مسایل محوری عرفان است که در تمام مسائل عرفانی حضور دارد و دارای نقش کلیدی است به گونه ای که با درک درست آن می توان گفت اساس عرفان درک شده است و دیگر مسائل عرفانی به منزله آثار و نتایج آن است.

 به همین جهت صدر المتألهین هنگامی که علیت را به تشأن، تجلی و ظهور برگرداند اعلام کرد با این کشف جدید فلسفه به کمال خود رسید.

تبیین نظریه تجلی و ظهور

همان گونه که بیان شد هستی شناسی و جهان بینی عرفانی براساس نظام تجلی و ظهور است؛ توضیح این که: بر اساس علم عرفان، هستی منحصر در ذات متعالی خداوند است؛ ماسوی الله نمود و ظهور و تجلی او هستند؛ به این بیان خداوند متعال که هستی محض است، شدت و کمال هستی او موجب عشق به ظهور و تجلی می گردد. ذات حضرت حق عین عشق و محبت است، و محبوب ترین چیز در نزد حضرت حق، دیدن ذات خود از طریق دیدن شئونات ذاتی خود است که از او به «استجلاء» (ظهور ذات حق از برای ذات خود در تعینات) تعبیر می آورند، و استجلاء تام حاصل نمی شود مگر به ظهور او در هر شأن از شئونات.

عرفا معتقدند مرتبه ذات (قبل از تجلی) غیب الغیوب است که در خفا و کمون محض است.

 اولین تجلی و مرتبه تعین همان تعین و تجلی ذات برای ذات است که از آن به وحدت حقه حقیقیه تعبیر می کنند. عارف این وحدت حقه حقیقیه را از راه لحاظ به هویت غیبی بدون در نظر گرفتن معانی و قیودات می یابد این وحدت چون فرق چندانی با غیب و هویت مطلق ندارد؛ یعنی در مرز تعین و لاتعین قرار دارد؛

اولا: از آن به مرتبه و تعین تعبیر نمی آورند، بلکه گاهی آن را هویت مطلقه می نامند.

 ثانیا: چون چیزی در مقابل او نیست و شامل همه اشیا می شود؛ در عین حضور در باطن ظهور در ظاهر دارد؛ در نتیجه دارای دو چهره باطن و ظاهر است: چهره باطن را مرتبه احدیت می گویند که عبارت از این است که حضرت حق ذات خود را در حالتی که جامع همه شؤون الاهی و دارای همه اسما و صفات کمالی است ولی بدون تعین و تفصیل بلکه به گونه بسیط (رویة المفصل مجملا) مشاهده کند. اما چهره ظاهر وحدت حقیقیه را مرتبه واحدیت می نامند که همان مقام ظهور اسما و صفات است؛ یعنی خداوند ذات خود را در حالی که دارای همه اسما و صفات به صورت تفصیل است (رؤیة المجمل مفصلا) مشاهده کند. واحدیت مبدء پیدایش کثرات است. که کثرات ابتدا به صورت علمی تحقق می یابند؛ یعنی لوازم اسما و صفات و ماهیات اشیای خارجی، ظهور علمی می یابند و چون در ظهور علمی، کثرت و تعدد مفیض و مستفیض وجود ندارد، گفتند ظهور علمی اشیا بواسطه فیض اقدس تحقق می یابد؛ یعنی اقدس از شوائب کثرات است. سپس (ماهیات و لوازم اسما و صفات) تحقق عینی و خارجی می یابند که ظهور خارجی و عینی ماهیات را به فیض مقدس می دانند. فیض مقدس را فیض منبسط، نفس رحمانی، روح محمدی و اول ما خلق الله نیز می نامند. فیض مقدس هر چند امر واحد است و به مفاد قاعده الواحد از واحد حقیقی صادر می شود و مثل خداوند که در عین اول آخر است و هیچ چیزی ثانی خدا نیست، فیض مقدس نیزهرگز ثانی و ثالث ندارد، چون ظهور همان «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن » است؛ ولی به لحاظ تعینات مترتبه ای که در دامن آن است به سه عالم: «ارواح»، «مثال» و «اجسام» تقسیم می شود. 

در هر صورت در نظر عرفان چون ذات حضرت حق متصف به وحدت حقیقی است و اطلاق حقیقی ذات حق از مسلمات عرفان نظری به شمار می‌رود و نتیجه آن، حضور حق در همه کثرات است. این حضور، عرضی نیست، بلکه حضوری وجودی است که عین کثرات است. پس، حق به حکم اطلاقش در موطن کثرات هم به حضور وجودی حاضر است. ولی حضور وجودی مطلق به اطلاق مقسمی مشعر به بطلان کثرات نیست. 

به عبارت دیگر عرفان نظری برای تحلیل کثرات، نظام تجلی را پیش می‌نهد. کثرات در این نظام، تجلیات و مظاهر حق‌اند، تجلی به معنای خروج مطلق از مقام اطلاق خود و تلبس به تقید و تعین است. گفتنی است که وقتی مطلق، از مقام اطلاقی خود به مقام تقید تنزل می‌کند، باز هم همان مطلق مقسمی است که مقید شده، نه این­که مطلق و مقید مقابل هم باشند و بینشان، تباین مصداقی تصویر شود. ذات در مقام اطلاقی خود، شامل همه تعینات است، ولی این کثرات در مقام ذات، تصویر تفصیلی مقابل هم ندارند، یعنی اگر ذات، شامل اسم هادی است، نمی‌توان اسم مضل را با تمسک به ضدیتش (یا غیریتش) با اسم هادی از آن مقام خارج کرد، بلکه ذات به جهت اطلاق حقیقی‌اش شامل اسم هادی و مضل است، با این تأکید که در مقام ذات که به حکم اطلاقش هیچ کثرتی تصویر نمی‌شود، اسم‌ها و کثرات به گونه‌ای مندمج و کامن حاضرند و نه به گونه ای تفصیلی و جدا یا در مقابل هم. حال وقتی این کمون به بروز رسید و آن اندماج به تفصیل گروید، فرآیند تجلی شکل می گیرد. از این رو، یک حقیقت، یک مرحله کمون دارد که به نحو اندماجی با دیگر حقایق متحد است و یک مرحله بروز که در مقابل دیگر اسم­ها و صفت‌ها قرار می‌گیرد.

ناگفته نماند که مطلق حقیقی، در عین سریانش در کثرات، در مقام ذات، فوق سریان است؛ زیرا چنان­که گذشت، در مقام ذات مقابلی تصویر نمی‌شود که از سریان یا عدم آن سخنی گفته شود، ولی هنگامی که همان ذات مطلق به اطلاق مقسمی و متصف به وصف فوق سریان، در مقیدات تجلی پیدا کند، هویت سریانی‌اش بالفعل می‌شود که خود، اسمی است از اسامی حق.

سایت اسلام کوئست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۳۲
گروه نویسندگان ؛

لما رأینا فی هذه الأجسام العنصریة أمورا مختلفة الصور مختلفة الأشکال مختلفة المزاج و مع هذا ما یخرجها ذلک الاختلاف عن حقیقة کونها یجمعها حد واحد و حقیقة واحدة کأشخاص الحیوان على اختلاف أنواعه و أشکاله کالطیر لا یخرجه ما ظهر فیه من اختلاف المقادیر و الأشکال و الألوان عن کونه طیرا.....

قامت صور التجلی فی الألوهة مقام اختلاف أحوال صور أشخاص النوع فی النوع .......فاختلاف العالم بأسره لا یخرجه عن کونه واحد العین فی الوجود فزید ما هو عمرو و هما إنسان فهما عین الإنسان لا غیره .........و اختلاف القوی و اختلاف الأسماء علیها لیست بشی‏ء زائد علیها بل هی عین کل صورة و هکذا تجده فی صور المعادن و النبات و الحیوان و الأفلاک و الأملاک فسبحان من أظهر الأشیاء و هو عینها[1]

ترجمه:

ما اشیاء را با شکل و صورت‌های مختلف مشاهده می‌کنیم و می‌بینیم که با وجود اختلاف در قالب‌ها، تحت عناوین کلی مشترکی جمع می‌شوند مثل اصناف مختلف حیوانات که با وجود تفاوت در شکل و صورت، همگی حیوان هستند........اختلاف در تجلیات الهی مانند اختلاف در شکل وصورت اشیاء است .......و اختلافات موجود در عالم سبب نمی‌شود یک‌پارچگی اصل وجود آنها دیده نشود؛ زید، عمرو نیست ولی هر دو انسانند، اصل انسانیت در آنها جاری است.

تفاوت استعدادها و توانایی‌های نفس انسانی سبب نمی‌شود نفس چندپاره بشود. این قاعده را در تمام موضوعات مانند معادن، گیاهان، حیوانات، ستارگان می‌بینید؛ واقعا هر که موجودات را خلق کرده است و اصل‌ وجودش را به شکل‌های مختلف می‌بینیم، از هر محدودیت و نقص و شکل و شمائلی منزه است.

 

 

کلمه عین در اصطلاح عرفان بمعنی اصل وجود و اصل تعین و شکل‌گیری است. جمله مورد نظر، بیانگر این معنی نیست که خداوند با اشیاء عینیت دارد بلکه در مقام بیان این نکته است که خداوند که اصل شکل‌گیری اشیاء است از هر شکلی منزه است.

تنظیم:حجة الاسلام والمسلمین شیخ عبدالحمید واسطی



[1] فتوحات مکیه، ج2 ص495

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۵
گروه نویسندگان ؛

و امّا تفسیر و مفاد الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا (آن کس که براى خود فرزندى را برنداشته است) همان معنى لَمْ یَلِدْ می باشد که در سوره إخلاص وارد است. یعنى خداوند بچّه نزائیده است. و معلوم است که معنى لفظ «وَلَد» بنا بر جعل الفاظ براى معانى عامّه آن است که چیزى از چیز دگرى بیرون آید که مانند همان چیز داراى أصالت و واقعیّت باشد، و پس از بیرون شدن نیز رابطه‏ اش را با آن قطع نماید و جنبه استقلال در وجود براى خود بگیرد.اعمّ از آنکه در انسان این امر تحقّق پذیرد، یا در حیوان، یا در نبات، یا در جماد، یا در جنّ و یا در سائر موجوداتیکه در آنها این امر امکان داشته باشد.این تولّد اختصاص به خصوص شکم داشتن خارجى و بیرون دادن در خارج به نحو معمول و متعارف در انسانى که بچّه می زاید و یا حیوانى که تخم می گذارد ندارد. زیرا اینها همگى از مختصّات مصادیق و موارد است، و ابداً در تحقّق معنى عامّ آن مدخلیّت ندارند. بنابراین اگر فرض کنیم موجودى ملکوتى همچون فرشته یا بر بالاى جمیع موجودات مجرّده که خداوند تبارک و تعالى وجود دارد، اگر با مجرّدِ اراده و مشیّت خود موجودات مستقلّه‏اى در وجود، و یا در صفات، و یا در افعال، و یا در ابتداء و یا در انتهاء، و یا در اصل تکوّن و یا در ادامه و بقاء، که داراى هستى به خود و استقلال فی الجمله‏ اى باشند بوجود بیاورد؛ این ایجاد داراى معنى و مفهوم تولّد خواهد بود، و از جانب همان مبدأ مجرّد و نورانى و بسیط، مشحون به عنوان «تولید» میگردد.

آیه مبارکه الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا، و آیه لَمْ یَلِد، و سائر آیاتى که درباره عیسى بن مریم على نبیّنا و آله و علیه السّلام و درباره برخى از فرشتگان واسطه به رأى مشرکین وارد شده است و قرآن مجید آنها را ابطال می نماید؛ همه راجع به این حقیقت است که آنها وجود استقلالى ندارند، و در ذات و صفات و افعال فقط مظهر و مجلاى ذات اقدس او می باشند.بنابراین جمیع عوالم امکان که داراى اسامى مختلف و شؤون متفاوتى هستند، همگى ظهورات آن ظاهر و مجالى تجلّیات آن مَجلَى می باشند.و از آنجا که ظهور ظاهر، و مجلاى وجود، غیر از اصل وجود و ذات هستى چیزى نیست، و عناوین و اسماء عدیده موجب کثرت واقعیّه خود نمی شوند؛ در عالم وجود و حاقّ خارج یک هستى بیشتر نمی تواند متصوَّر باشد، و جمیع این هستى تولّد شده از حقِّ اصیل و أصل الوجود نمی توانند بوده باشند. بنابراین، أصل الوجودِ این عوالم گسترده امکانیّه، غیر از وجود اقدس واجب الوجود چیزى نیست؛ و اگر عنوان امکان و آیه و ظهور و تجلّى برداشته شود، غیر از حقّ تبارک اسمُه و تعالَى مجدُه، أصالتى و حقیقتى و وجودى نمی ماند. یعنى جمیع عوالم خود اوست و غیر از حقّ نیست.

اینست معنى لَمْ یَلِدْ و الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا که با صریح‏ترین بیان و بلیغ‏ترین برهان، وحدت وجود را اثبات میکند.

الله شناسی، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۵

علامه حسینی تهرانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۲۷
گروه نویسندگان ؛

غَیْرُ مَوْصُوفٍ بِحَدٍّ مُسَمًّى؛ لَمْ یَتَنَاهَ إِلَى غَایَةٍ إِلَّا کَانَتْ غَیْرَهُ لَایَزِلُّ مَنْ فَهِمَ هَذَا الْحُکْمَ أَبَداً وَ هُوَ التَّوْحِیدُ الْخَالِصُ

هر گونه حد و مرزی که قابل تصور باشد در مورد او قابل تصور نیست

اگر قرار باشد موقعیت خاصی داشته باشد باید در غیر آن موقعیت، غیر او موجود باشد در حالیکه او نامحدود است؛ هر که این مطلب را بفهمد هیچگاه در معرفت انحراف پیدا نمی‌کند و این همان توحید ناب است.

کافی ج1 ص113

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۸
گروه نویسندگان ؛

این مطلب از سابق الایّام براى بنده حقیر مشکل آمده بود که چرا برخى از فقیهان ما درباره مُجَسِّمه و مُعَطِّله و مُنَزِّهه و مُجَبِّره و مُفَوِّضه حکم به تکفیر نمی کنند و گفتار آنان را با قبول اصل توحید موجب کفر و نجاستشان نمی شمرند؛ ولیکن راجع به قائلین به وحدت وجود فوراً چماق تکفیر را بر سر میکوبند، و در تسرُّع این امر از هیچ دریغ ندارند؟

به چه علّت ایشان به انواع و اقسام نَجَس العَین از بول و غائط و غیرهما، یکى را به نام «وحدت وجودى» افزوده‏اند؟ افزوده شدن این شى‏ء نَجَس العین به نجاسات از چه و از کدام زمان شروع شد؟

بالاخره پس از مطالعات و مشاهدات، بعد اللَتَیا و اللَتى مطلب به این نکته منتهى گشت که بواسطه دقّت و رقّت و عظمت فهم و ادراک این نوع از توحید که توحید مُخلَصین و مقرَّبین بارگاه حضرت حقّ جلّ شأنه می ‏باشد از طرفى، و از طرف دیگر بواسطه صعوبت و مشاقّى که در این راه و در سبیل حصول این مرام براى سالک سبیل إلى الله پیش مى‏آید و طبعاً با مزاج مُتَتَرِّفین‏ سازش ندارد؛ قشریّون و ظاهریّون که از جهتى سطح فکرى شان، و از جهتى سطح علمیشان کوتاه و ضعیف است، براى زیر بار نرفتن این مسأله و عدم تقلید و تبعیّت از مرد وارسته راه پیموده، خود را راحت کرده و با نداى کفر و خروج از اسلام، زیربناى این بنیان را خراب و تیشه بر بن این ریشه زده و با اتّهام به نجاست که اثر زندقه و الحاد است آنان را زندیق و ملحد دانسته‏ اند.

آرى! معروف است و تجربه هم تأیید میکند که تکفیر و تفسیق چماق بیخردان است.

و اینان با این تکفیر، تیشه بر اساس اسلام زده‏ اند. مگر نه آنکه اسلام دین و آئین توحید است؟ توحید عین وحدت است. توحید از باب تفعیل و متعدّى، و وحدت از باب ثلاثى مجرّد و فعل لازم است.

توحید اسلام یعنى یکى کردن جمیع کَثَرات و منحصر گردانیدن اثر و قوّه و علم و حیات و قدرت و وجود و ذات را در حضرت حقّ سبحانه و تعالى. وحدت یعنى یکى شدن و یگانه بودن این افعال و اسماء و صفات و ذات در آنحضرت متعال.

در اینصورت «وحدت وجود» یعنى نتیجه و ما حصلِ بدست آمده از توحید، و ثمره این شجره مثمره. پس کجا توحید با وحدت ضدّیّت دارد. توحید اسلام کمال ملایمت بلکه عینیّت با آن را دارد. «وحدت وجود» شربت شیرین و خوشگوار «توحید حقّ» در مراحل کثرات است.

امّا این بی انصافان که نمی توانسته‏ اند و نتوانسته‏ اند آنان را به «توحید در وجود» متّهم سازند، زیرا این کلام ملعبه و بازیچه براى دشمنان و دوستان مى‏شد که عجیب است! چه عیب دارد کسى که به دین اسلام گرویده است به نتائج غائى آن که توحید در ذات و در صفت است برسد و «توحید در وجودى» گردد؟ آمده‏اند لفظ «توحید» را با «وحدت» عوض کرده ‏اند؛ و عوام هم که خبر از هیچ چیز ندارند، گرز وحدت وجودى را بر سر آنان می کوبند. و ایشان به عنوان کافر مُلحد زندیق خارج از دین، صبغه نَجس العَین به آنان زده ‏اند تا مردم از صد مترى دستشان به آنان نرسد.

علامه حسینی تهرانی - الله شناسی، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۵

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۳۹
گروه نویسندگان ؛

شما در طول تاریخ تشیع اگر بروید و کتب تراجم را به‌طور مفصل بگردید، هیچ‌کس را پیدا نمی‌کنید که فلسفه و عرفان نخوانده باشد و بر روایات معارفی اهل‌بیت علیهم‌السّلام  شرحی نوشته و گرهی گشوده باشد؛ مطلقاً چنین کسی پیدا نمی‌شود، یا لااقل بنده تا به‌حال علی‌رغم این که بسیار هم جست‌وجو کرده‌ام، نیافته‌ام.

اولین افرادی که وارد حوزۀ مباحث معرفتی شدند، مثلاً کمال‌الدّین میثم بحرانی است که به خود جرأت داده، نهج‌البلاغه را شرح کند. کمال‌الدّین میثم در عصر خودش معروف است به «الفیلسوف الربانی» اصلاً لقبش در آن دوره این است. پیش‌تر می‌آییم؛ دومین نفری که جرأت کرده وارد مسایل معرفتی شود، مرحوم صدرالمتألّهین   است که شرح اصول کافی را نوشته است. قبل از صدرا کسی نزدیک روایات کافی نشده است. البته برخی حاشیه نوشته‌اند، اما حاشیه‌هایی که شرح الفاظ است؛ این‌که مفاهیم را تحلّیل کنند و گرهی بگشایند، کسی قبل از صدرالمتألّهین   این کار را نکرده است.

حجة الاسلام و المسلمین استاد شیخ محمد حسن وکیلی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۴۶
گروه نویسندگان ؛

برای دیدن فرق بین وحدت حقه حقیقیه و وحدت عددی به ادامه مطلب بروید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۰۴
گروه نویسندگان ؛

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام شیخ طوسی در مورد اختلاف فقهاء

 

أنک لو تأملت اختلافهم فی هذه الأحکام وجدته یزید على اختلاف  أبی حنیفة ، و الشافعی، و مالک ، و وجدتهم مع هذا الاختلاف العظیم لم یقطع أحد منهم موالاة صاحبه، و لم ینته إلى تضلیله و تفسیقه و البراءة من مخالفته.[1]

ترجمه:

اگر اختلافات فقهاء شیعه را در احکام فقهی بررسی کنید خواهید دید که میزان اختلافات آنها با یکدیگر بیشتر از اختلافات ابوحنیفه با شافعی و مالک است و با وجود چنین اختلاف عظیمی، هیچکدامشان از دیگری رویگردان نیست و به گمراهی و فسق متهم نمی‌کند.


تنظیم : استاد شیخ عبدالحمید واسطی



[1] عده الاصول شیخ طوسى ج1 ص138

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۹
گروه نویسندگان ؛

معنای تجلی خداوند

و نیز حضرت صادق علیه السلام میفرماید: لَقَدْ تَجَلّى اللهُ لِخَلْقِهِ فِى کَلَامِهِ وَ لَکِنّهُمْ لَا یُبْصِرُونَ.[۱] «هر آینه تحقیقاً خداوند در گفتارش براى خلقش ظاهر شده است ولیکن آنان نمی بینند»

و معلوم است که معنى تجلّى ظهور است و ظهور غیر از جدائى است همچنانکه تجلّى غیر از تَجافى است. در تجلّى، متجلّى با متجلّى فیه و با حقیقت تجلّى یکى است و نیز در ظهور، ظاهر با مَظهَر و با حقیقت ظهور یکى است.

بنابر منطق قرآن، عالم وجود و از جمله خود قرآن تجلّى خداست، و در مکتب اهل‏بیت این مطلب از مسلّمات است، و جزو ابجد و الفباى آن به حساب مى‏آید. خلقت به مفهوم جدائى و تولّد و بینونت مخلوق از خالق نیست. خداوند سبحانه و تعالى با جمیع موجودات و مخلوقاتش معیّت وجودى و ذاتى دارد، در این صورت انفصال و جدائى غیر متصوّر است. امّا بیخردان و ناآشنایان به معارف قرآن و اهل‏بیت، این معنى را در نیافته‏اند و اهل وحدت در وجود را نسبت به کفر مى‏دهند در حالى که خودشان از پا تا سرشان در شرک غوطه‏ورند.

ایشان معنى وحدت وجود را در لباس اتّحاد و یا حلول و أمثال ذلک پنداشته‏اند که لازمه‏اش تکثّر ذات اقدس حق تعالى است. این معنى وحدت نیست. معنى آن، وحدت در ذات و اسم و صفت، و معیّت حقیقى نه اعتبارى اوست و این دقیقه‏اى است عالى که اصل توحید قرآن بر آن است.

و چون قرآن تجلّى خداست، خداوند با آن در تمام عوالم نازله پنجگانه که آن را حَضَرات خَمس گویند وجود دارد تا برسد به این عالم حسّ و شهادت.

پی نوشت: 

[۱] بحار الأنوار» طبع حروفى طهران، ج ۹۲، ص. ۱۰۷

(امام شناسی، ج۱۳، ص۱۹۹-۳۱۵)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۳۴
گروه نویسندگان ؛

أناجیک یا موجودا فی کل مکان لعلک تسمع ندائی

ای کسی که در همه جا وجود داری، با تو درددل می‌کنم، امید دارم که به صدایم توجه کنی.

مکارم الاخلاق ص295

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۳۳
گروه نویسندگان ؛

شخصیّت بعدی، شهید ثانی است که جزء فقهای خمسۀ ماست و جزء کسانی است که عارف به‌تمام معنا و وحدت وجودی بسیار غلیظی است. متأسّفانه آثار فقهی ایشان مانع شده از این‌که انسان ایشان را درست بشناسد.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۰۶
گروه نویسندگان ؛


هر وحدت و کثرتی چنین نیست که با هم متضاد بوده و جمع نگردند(برای اثبات این مدعا دو مثال تقدیم می گردد):

مثال اول: یک سیب را در نظر بگیرید. این سیب یک چیز است و واحد است، در عین حال هم سیب است و هم مخلوق است و هم ممکن الوجود است و هم حادث و هم جسم و هم سرخ و هم شیرین و هم …

ممکن است بفرمائید که شیرینی آن از جهتی است غیر از سرخی آن و غیر از سیب بودن و واقعاً این مفاهیم در خارج مصداقی جدای از هم دارند و وحدت حقیقی ندارند و فقط کثرت است ولی آیا می‌توانید بفرمائید مخلوق بودن آن هم جدای از سیب بودن آن است؟ آیا می‌شود جنبه‌ای از آن را فرض کرد که از مخلوقیت جدا باشد و نعوذ بالله مخلوق نباشد؟

با دقت می‌بینیم که این سیب از همان جهت که سیب است از همان جهت هم مخلوق و حادث و محتاج به خالق است.

سوال اینجاست که بالاخره یک چیز است یا دو چیز؟

اگر بفرمائید دو چیز است لازم می‌آید سیب بودن از مخلوق بودن جدا شود که محال است و اگر بفرمائید یک چیز است باید بپذیرید که نوعی از یک و واحد وجود دارد که با نوعی از کثرت جمع می‌شود.

البته نسبت خالق و مخلوق این طور نیست ولی این مثال برای آشنائی با انواع وحدت و کثرت خوب است.

مثال دوم: خود شما بدون هیچ شکی یک نفر بیشتر نیستید و واحدید و در عین اینکه به وحدت خود باور دارید ولی می‌بینید در درون خود کثرتی فراوان دارید: افکار گوناگون و حالات و صفات مختلف چون امید و آرزو و خوف و محبت و گرسنگی و تشنگی و … و قوای مختلف چون سامعه و باصره و حافظه و …

سؤال اینجاست که شما بالاخره یکی هستید یا چند تا و آیا این صفات و قوا از شما بیرونند یا نه؟

اگر بفرمائید یکی نیستم که انکار بدیهی فرموده‌اید و اگر بفرمائید هیچ کثرتی ندارم باز هم با وجدان خود مبارزه نموده‌اید و مجبورید بپذیرید که کثرتی در درون شما هست که وحدتی به وسیله نفس شما بر آن حاکم است که به اعتبار آن وحدت همه این کثرت با هم یکی می‌شود ولی این وحدت وحدتی نیست که کثرت را نفی کرده و کنار بزند بلکه کثرت را در خود هضم کرده و جا می‌دهد، وحدتی است که با سعه و ظرفیتش با همه این کثرات هست. شما با همه قوا و حالات نفس خود همراهی اید و عین همه اید و حافظ همه  و در عین حال از همه برتر و عالی‌تر. نه کثرت آنها به وحدت شما ضربه می‌زند و نه وحدت شما مانع کثرت آنهاست ونه آن کثرت از مرز شما بیرون می‌رود و برای خود وراء شما استقلالی می‌سازد.

این هم نوعی وحدت در کثرت است که در موجودات مجرد و فرامکان وجود دارد که خیالبافی و فریب هم نیست و این وحدت شبیه وحدت خداوند جل جلاله است که به نص متون دینی با همه موجودات است و در همه موجودات و محیط به همه چیز و در عین حال از همه برتر و بالاتر و چون همه را در خود جا داده و محیط است می‌توان گفت پس در عالم فقط یک چیز است که اوست جل و علا چون چیزی بیرون او نیست و چون نظر به آنچه در حیطه اوست بنمائیم می‌بینیم مخلوقات فراوانی دارد که هر یک در جای خود و رتبه خود هستند و کثرتشان هم امری هیچ و پوچ نیست و برای خود واقعیت و نفس الامری دارد گرچه این کثرت استقلال ندارد که اگر استقلال داشت از حیطه آن خدای واحد بیرون می رفت و با انّه بکل شیء محیط نمی‌ساخت.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۴۳
گروه نویسندگان ؛

ماسوی الله "نبود" نیستند بلکه "نمود" می باشند...



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۷
گروه نویسندگان ؛

چکیده:

 در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوه‌ها و سایه‌هایی از حضرت حق هستند. در نتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوه‌ها است

این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچ گاه یک انسان، خدا خوانده نمی‌شود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوه‌ای است از حضرت حق

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۳۴
گروه نویسندگان ؛

ملامحمدتقی مجلسی و وحدت وجود

ملامحمدتقی مجلسی از بزرگان اهل عرفان است که هم خود صاحب مقامات عالی عرفانی بوده‌اند و هم در نزد شیخ بهائی کتب اهل عرفان و تصوف را درس گرفته‌اند.

وی از مدافعان وحدت وجود است که علاوه بر تصریحات وی در مدح محیی‌الدین و مولوی و امثال ایشان از کلمات صریح وی در باره خود وحدت وجود نیز این مطلب به دست می‌آید. در اینجا دو نمونه از کلمات وی را نقل می‌کنیم:

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۲۰
گروه نویسندگان ؛


مرحوم علامه شعرانی در حاشیه شرح اصول کافی مولی صالح مازندرانی ج‏۴ ؛ ص۲۵۰ بیانی زیبا در شرح وحدت وجود و تفسیر اجمالی «لا هو الا هو» دارند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۲۵
گروه نویسندگان ؛

بسم الله الرحمن الرحیم

کاربردهای کلمه بی‌نهایت و نامحدود در مورد خداوند در روایات

واینکه کل هستی از خدا پُر است

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۳
گروه نویسندگان ؛

بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ‏ء


اقبال ج2 ص706


 

خدایا تو را قسم می‌دهم به حق عظمتت که تمام شراشر وجود هستی را پُر کرده است.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۲۱
گروه نویسندگان ؛

مَعْرِفَتُهُ تَوْحِیدُهُ وَ تَوْحِیدُهُ تَمْیِیزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُکْمُ التَّمْیِیزِ بَیْنُونَةُ صِفَةٍ لَا بَیْنُونَةُ عُزْلَة


احتجاج، 299


شناخت خداوند به درک یگانگی اوست و درک یگانگی او به درک چگونگی تفاوت او با مخلوقاتش است و در این چگونگیِ تفاوت باید بر تفاوت خصوصیات او با مخلوقاتش توجه کرد نه اینکه از اصل وجود او را متفاوت با مخلوقاتش دانست و او را از موجودات جدا کرد.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۱۶
گروه نویسندگان ؛


۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۷
گروه نویسندگان ؛